جدول جو
جدول جو

معنی دوره گردی - جستجوی لغت در جدول جو

دوره گردی
(دَ / دُو رَ گَ)
حالت و عمل دوره گرد. سیاری. متحرکی. (یادداشت مؤلف) ، طوافی. عمل دوره گرد. کار دوره گرد. (یادداشت مؤلف). رجوع به دوره گرد شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

کاسب و پیشه ور که در کوچه و خیابان گردش کند و کالای خود را به فروش برساند
فرهنگ فارسی عمید
(نَ / نِ گُ دَ / دِ)
سیار. متحرک. (یادداشت مؤلف). غیرثابت چنانکه گدا و یا مردمی بیکاره، (اصطلاح عامیانه) طواف. دستفروش. (یادداشت مؤلف). آنکه متاع مستعمل در کوچه ها و خیابانها گرداند فروختن را: کتابفروش دوره گرد. کسبۀ دوره گرد. قبا ارخالقی دوره گرد، آنکه به همه جای رود و وقار ندارد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خوَ / خُ رَ زَ)
دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاه، واقع در باختر کوزران و سه هزارگزی قلعۀ سلیمان خان. این دهکده در دشت قرار دارد با آب و هوای سرد و 120 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوبات دیم و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری است. در تابستان می توان اتومبیل برد. زمستان گله داران بحدود گرمسیر و ذهاب میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ گَ)
عمل و حالت کوچه گرد. محله گردی. (فرهنگ فارسی معین).
- امثال:
یا کوچه گردی می شود یا خانه داری، به سرزنش به زنانی که بسیار به مهمانی و گردش روند، گویند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
، طوافی، خانه بدوشی. دربدری. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَهْ کَ دَ)
احاطه کردن. محیط شدن. اطراف چیزی یا کسی یا جایی گرد آمدن. (یادداشت مؤلف).
- دوره دوختن به، دوختن چیزی بر درزهای جامه یا پارچۀ دیگر به قصد استحکام آن. (یادداشت مؤلف).
- دوره کردن ریش، زیر زنخ را از بن گوشی تا بن گوش دیگر تراشیدن. (از یادداشت مؤلف).
- دوره کردن گیوه، دورتا دور درز میان رویه و کف را از سوی بیرون چرم و از درون نوار گرفتن. دورتا دور آن یا در ملتقای رویه و کف نسیجی یا چیزی دوختن. (یادداشت مؤلف).
، همگان متفقاً و به همداستانی کاری یا چیزی را از کسی خواستن، همگام و همزبان به سبب عملی کسی را ملامت کردن. (یادداشت مؤلف).
- دوره کردن کسی را، پیرامون او گردیدن و همه همزبان از او چیزی خواستن. به اجماع چیزی از او خواستن. (یادداشت مؤلف).
، خواندن متعلم بالتمام درس های هفته یا ماه یا سال را بار دیگر فراموش نشدن را. (یادداشت مؤلف).
- دوره کردن درس را، درس های خواندۀ هفته یا ماه یا سال را بار دیگر بالتمام خواندن. دوره خواندن درس هفته یاماه را. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ رَ گِ)
دهی است از دهستان دشمن زیاری بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون. واقع در 49 هزارگزی جنوب فهلیان و 25هزارگزی راه شوسۀ کازرون به فهلیان، با 123 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ رَ زَ)
دهی است از دهستان ده پیر بخش حومه شهرستان خرم آباد. واقع در 18هزارگزی شمال خرم آباد و 6هزارگزی خاور راه شوسۀ خرم آباد به کرمانشاه. با 120 تن سکنه آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. ساکنین آن از طایفۀ بیرانوند هستند و برای تعلیف احشام به ییلاق و قشلاق میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
پارسی است گذر گرد خیابانگرد ولگرد کسی که در کوچه و خیابانها حرکت کند و اجناس مستعمل را خرید و فروش نماید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوره کردن
تصویر دوره کردن
احاطه کردن، محیط شدن، اطراف چیزی گرد آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوچه گردی
تصویر کوچه گردی
عمل و حالت کوچه گرد محله گردی، طوافی، خانه بدوشی دربدری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوره کردن
تصویر دوره کردن
((~. کَ دَ))
درس را مرور کردن، محاصره کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چیره گردی
تصویر چیره گردی
اکتفا
فرهنگ واژه فارسی سره
طواف، غربتی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
گردو غبار حاصل از باد و طوفان
فرهنگ گویش مازندرانی